سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ـ در توصیف قدرت خدای سبحان ـ :اوست که آفریده هایش را در دنیا ساکن کرد و پیامبرانش را به سوی جنّ و انس فرستاد تا برایشان پرده از دنیا برگیرند [امام علی علیه السلام]
دبستان قرآنی پروفسور حسابی 2 شاهین شهر

آزادی حسینی

(شب دهم محرم، 26 / 2 / 1376.)

آیات قرآنی برای صبر و شکیبایی، امتیازات فوق‏العاده‏ای مطرح کرده است. سرگذشت بشر هم در تاریخ نشان می‏دهد که پیروزمندانِ تاریخ کسانی بودند که از نعمت بسیار بزرگ صبر و تحمل و متانت، در حد اعلا برخوردار بودند. صبر آنان به جهت علم به علل، علم به شرایط و توجه به این نکته بود که این‏طور نیست که هر کس با حق باشد، همان لحظه باید پیروز شود.

وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر [1] .

«و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده‏اند (سفارش کرده‏اند.)»

ضمناً به همدیگر بفهمانید که واقعیت چنان نیست که هر وقت حق از آنِ کسی بود، یا حق در اختیار کسی بود، او می‏تواند آن را اجرا کند و می‏تواند آن را به جا بیاورد و از مردم برای احقاق حق استفاده کند.

درباره آیه مذکور، کمی تأمل کنید. این آیه را از زبان کسی می‏شنوید که صد درصد حق را با خودش می‏دید و صد در صد حق با او بود. اگر این انسان بزرگ (پیامبر صلی الله علیه وآله)، از بالاترین قله تاریخ به بشر نمی‏نگریست، این سخن و وحی از زبان او جاری نمی‏شد. و اگر این سخن حق نبود، به صورت وحی بر او نازل نمی‏شد. حق، با آرامش و صبر و شکیبایی همراه است. در جملاتی از نهج‏البلاغه هست که کسی که می‏خواهد میوه درختی را قبل از رسیدن بچیند، نتیجه نخواهد گرفت. شما در جریان امام حسین - در زمان معاویه - صبر و تحمل زیادی از امام می‏بینید. در حقیقت - همان طور که قبلاً عرض کردم - این‏ها با مفاهیم جزئی قابل تفسیر نیست. این قدر صبر و شکیبایی که خودِ صبر را به شگفتی وامی‏دارد! حتی در زمان پدر یزید، شیعیانی از عراق به امام حسین‏ علیه السلام نامه نوشتند که اگر شما حرکت کنید و به عراق بیایید، ما از شما حمایت خواهیم کرد. حضرت فرمود: ما تعهدی بسته‏ایم که تا آن تعهد تمام نشود، حرکت نمی‏کنیم.

حسین رفتنی بود، هم‏چنین تمام پیامبران و اولیاءاللَّه همه رفتند و باید هم بروند. آن چه که برای بشر از این اولیاءاللَّه می‏ماند، همین جمله است: «من تعهد کرده‏ام.» و الّا فرض بفرمایید که امام حسین‏ علیه السلام چند سال دیگر هم حکومت را به‏دست مبارکش می‏گرفت و در روی زمین عدالت را پر می‏فرمود، و همان‏گونه که پیامبراکرم‏ صلی الله علیه وآله درنظر داشت، اسلام را می‏گستراند. بالاخره، خود ایشان هم می‏رفتند، اما باز انسان است و اختیارش. باز انسان است و معرفتش. باز انسان است و آزمایش‏ها. بالاخره، جریان حسین همان‏طور که فرمود: اگر رفتیم و به پیروزی رسیدیم؛ نحمداللَّه علی ذلک، «به خدا حمد خواهیم کرد»، اگر هم [پیروزی میسّر] نشد، به شهادت می‏رسیم. در هر حال، [نتیجه حرکت امام حسین] احدی‏الحسنیین بود. بالاخره، آن بزرگ، مانند سایر بزرگان و پیامبران می‏رفت، اما باز انسان بود و خواسته‏ها و تمایلات و چهره حیوانیِ او، و جریان حسین نمی‏توانست مردم را مجبوراً در خِرد، دین و ایمان نگهدارد. از خود پیامبر اکرم‏ صلی الله علیه وآله که بالاتر نمی‏شد. ملاحظه کردید که آن همه نشانه‏های وحی را می‏دیدند و هیچ کس تردید نداشت که سخنان او، ساخت ریگزار [عربستان] نیست. فرهنگ آن ریگزار برای ما روشن است و با آن آشنا هستیم. عمده فرهنگ [آن مرز و بوم] اشعاری بود که از نظر لفظی خوب بود. شما دقت کنید به قصاید سبعه معلقه (هفت قصیده) که در دوره جاهلیت از کعبه آویزان کرده بودند، مثل؛ «قِفانَبْکَ مِنْ ذِکْری حَبیبٍ وَ مَنْزِلِ، و سایر قصاید که در مقابل یک قصیده متنبّی، از نظر معنا و از نظر مطلب هیچ بود. آیا آن فرهنگ می‏توانت چنین چیزی را به وجود بیاورد؟ البته انسان برای توجیه خودش ممکن است بگوید بله، اما باید خودش را خیلی توجیه کند. باید خیلی در مقابل آفتاب بایستد و به آفتاب بگوید: تو تاریک هستی. بسیار خوب، اکنون نیز همان محیط و ریگزار وجود دارد و خیلی هم پیشرفت و ترقی کرده است، حتی قابل قیاس با آن زمان نیست. پس یک هزارم شخصیت محمد صلی الله علیه وآله را الان به ما بدهید، زیرا خیلی لازم داریم. هم‏اکنون تمام بشریت به انسانی [معادل] یک میلیونیوم پیامبر اکرم نیاز دارد، تحویل بدهید. پس امام حسین‏ علیه السلام صبر فرمود و شکیبایی کرد تا حادثه، درست منطق خودش را درنوردد. تاکنون چند قرن است که می‏گویند این قضیه درست بوده است؟ گذشت روزگاران نیز نتوانست کوچک‏ترین اشتباهی برای این حادثه اثبات کند، با این که این حادثه به‏ ضرر خیلی‏ها بوده و هست و خواهد بود. آنان که می‏خواهند در این زندگانی با قدرت‏های محاسبه نشده زندگی کنند و یکّه‏تازانِ میدان تنازع در بقا باشند، مسلماً داستان حسین برای آن‏ها اسباب ناراحت‏ کننده‏ای است که: عدالت وجود دارد. «من می‏توانم» یک مسأله و «من می‏خواهم پس حق است» مسأله‏ای دیگر، و خودِ حق نیز یک مسأله دیگر است. «می‏خواهمِ» شما مدار حق نیست. این را داستان حسین می‏گوید. مسلّم است که برای پوشاندن چنین حادثه‏ای، بارها خیلی‏ها دست به کار شده‏اند، اما نمی‏توان آن را پوشاند، زیرا جریان با یک مدیریت و صبر و محاسبه دقیق الهی انجام گرفته است.

این جریان به شب دهم رسید. فجمع الحسین‏ علیه السلام اصحابه عند قرب المساء. «حسین‏ علیه السلام یاران خود را نزدیکی‏های شب جمع کرد.»

قال علی‏ بن حسین‏ علیه السلام: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِاَسْمَع ما یَقُولُ لَهُمْ وَ اَنَا اِذْ ذاکَ مَریض فَسَمِعْتُ أَبی یَقُولُ لِاَصْحابِه [2] .

«علی‏ بن حسین‏ علیه السلام فرمود: من خودم را به طرف پدرم نزدیک کردم که ببینم با آن‏ها چه صحبتی می‏کند. من بیمار بودم، ولی نزدیک شدم تا ببینم چه می‏گوید. دیدم پدرم به یارانش این‏طور می‏فرمود»:

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رضا خلجی 87/10/25:: 8:3 صبح     |     () نظر